مارکس در هژدهم برومر لونی بناپارت می گوید حقایق تاریخی دوبار تکرار می شوند :بار اول به صورت تراژدی بار دوم به صورت کمدی! مثالی از ناپلئون بناپارت و مقایسه اش با لوئی بناپارت می زند. دست به افشای جنبه های ارتجاعی شعارهای لونی بناپارت و احیای سلطنتش می زند! امروز بحث قدرت سیاسی در "حزب کمونیست کارگری ایران" صاحب چنین تاریخ خود ویژه ای است. اولین دوره این بحث را منصور حکمت مطرح کرد. شوق به سوسیالیسم. شوق به آزادی و رهایی انسان در پس صاحب قدرت شدن کمونیست ها موج می زند. خطوط بحث منصور حکمت گویا بود. از خصلت خود ویژه ای برخوردار بود. این جمله که چرا کمونیست ها نباید به فکر قدرت سیاسی باشند زنگ راند بوکسی بود که حزب کمونیست کارگری به آنسو می رفت. اما امروز "حزب کمونیست کارگری" بعد از مرگ منصور حکمت و کلی اتفاق تاریخی و بهتر است بگویم اشتباه تاریخی باب طنز تلخی را در لوای بحث قدرت سیاسی منصور حکمت شروع کرده است. وقتی پای بحث های رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری بنشینید اوج ابتذال این بحث سرتاسر وجودتان را بعنوان یک کمونیست معتقد به منصور حکمت مشمئز می کند. هیچ چیزش شبیه کمونیسم و تزهای کمونیستی نیست و بیشتر شبیه آواز خرده بورژواهایی است که بقول مارکس برای طبقات پایین اشک تمساح می ریزند و برق طبقات بالا کورشان کرده است. قطع امید از انقلاب کارگری در بند بند نوشته هایشان موج می زند. اندک صحبتی هم که از جنبش کارگری می کنند شما را به این نقطه می رساند که کیلومترها از حقایق و خصلتهای جنبش کارگری دورند. کمونیستهایی که فقط در دوره اعتلای جنبش کارگری "کمونیست" بودن یادشان میرود بی مایه های سیاسی بیش نیستند. تمام هنر کمونیسم ابراز وجود در هر گونه شرایطی با توجه به مختصات حال و آینده جنبش است. متاسفانه شبهه کمونیست های که در "حزب کمونیست کارگری" هستند فقط به منافع آنی و موقعیت پیشرو نگاه می کنند. به جایی اینکه رنگ خودشان را به جامعه بزنند هر لحظه به رنگ جامعه در می آیند و راست تر میشوند! به راستی فرق برخی نگرش های توده ای اکثریتی های خارج کشور که با هر تحرک و شعبده بازی رژیم اسلامی هیجان زده می شوند با خط کنونی رهبری کنونی "حزب کمونیسم کارگری" در چیست؟ تازه در مقالات آنها اندک اطلاعات تاریخی وجود دارد. سبک کاری هست. در مقالات و نوشته های کنونی در سایت روزنه پیدا کردن چنین چیزی کیمیا است. بی سوادی و بی اطلاعی رهبری "حزب کمونیست کارگری" از کمونیسم و مارکسیسم خنده دار ترین تناقض سیاست امروز کمونیسم در ایران است. لشکری که شب و روز قبلا دم از کمونیسم می زدند اما امروز کمترین بحثی در مورد کمونیسم و مارکسیسم ندارند. در مارکسیسم بارها از وحدت نظریه و تئوری سخن به میان رفته است. ده ها جلد کتاب از مارکسیست ها آلمانی تا چک و روسی در زمینه پراتیک نوشته شده است. پراکسیس در تعریف مارکسیستی به یکی شدن حرف و عمل بر می گردد. اگر از پیچ و خم های این تعریف بگذریم عامی گری امروز در مقالات و نوشته های "حزب کمونیست کارگری" موج می زند. رهبری یک حزب پر ادعا تحلیلش از راننده تاکسی خیابان های تهران فراتر نمی رود. تمام نوشته های این رهبری از سایت های جون بازتاب ریشه می گیرد به راستی اگر روزی سایت بازتاب بسته شد موضوع مقالات و نوشته های مصطفی صابر و کاظم نیکخواه و باقی لشگر از کجا تامین می شود؟
حتی کار به جایی رسیده است که منتقد لجبازی مثل من هم کم می اورد که آخر به کجای نوشته های مبتذل این حزب کی شود انتقاد کرد؟ مگر غیر اینست که وقتی با تحلیل های سیاسی عوام روبرو می شویم سکوت می کنیم و فقط لبخند می زنیم؟ صرف عضو بودن در حزب کمونیستی کسی را کمونیست و مارکسیسم نکرده و نمی کند! حتی صرف همنیشن شدن با کمونیست ها کسی را کمونیست نکرده است! من فقط می توانم بگویم در این حزب فقط اسم چیزی برده می شود که نه کسی معنی اش را می داند نه برای آن ارزشی قائل است. سوسیالیسم و کمونیسم فقط برای کسی که معنی و تعریفش را با گوشت و پوست درک کرده است٬ امرش است٬ هیجان بر انگیز است! مارکسیسم فقط برای کسی که کمونیسم را کلید حل معمای تاریخ می داند جذاب است! اما اگر صرف تکرار کردن بی معنی جمله هایی از مارکس و منصور حکمت درجه کمونیسم کسی را نشان بدهد لابد سایت اینترنتی منصور حکمت که این همه مقاله از منصور حکمت دارد کمونیسم می شد! اما حیف که فقط یک نرم افزار کامپیوتری است! حتی لفظ اسم بردن از مارکس و منصور حکمت هم کسی را کمونیست نمی کند! کمونیسم کارگری در این بزنگاه های تاریخی است که ضرورت فهم نظریه و عمل را نشان ما می دهد! البته نا گفته نماند امروز حتی سعی می کنند زیاد اسمش را نبرند. اسم کمونیسم و منصور حکمت را فقط باید در جلسه های خودشان ببرند. اما بر فرض مثال اگر ده دقیقه برنامه تلویزیونی در کانال آلمان بهشان بدهند کمونیسم و مارکس و منصور حکمت کیلویی چند؟ همه مسلمانهایی می شوند که از اسلام توبه کرده اند و مسیحی شده اند و به قول مریم نمازی این بهشان امید می دهد! ده دقیقه برنامه تلویزیونی در زد دی اف امید می دهد به کسی که امیدش فروختن شخصیت کالا شده است.گویی دنیای مبارزه و سیاست و کمو نیسم را با بازار محبت اشتباهی گرفته اند. هر چه خریدار بخواهد همان می شوند. اگر روزی حمید تقوایی بودن و لیدر "حزب کمونیست کارگری" بود معنایش نادیده گرفتن جنایات اسراییل در غزه باشد نا دیده می گیرند! اگر روزی به و به چه فاشیسم در اروپا برای اکس مسلم ها باشد٬ اکس مسلم می شوند انهم توجه کنید برای ده دقیقه برنامه تلویزیونی! بادش بخیر رفیقی داشتم می گفت قیمت ادم ها را بدون! یکی هست یک قرون می ارزه! یکی یک میلیون یکی هم هیچی! قیمت رهبری "حزب کمونیست کارگری" با این حساب همان ده دقیقه تلویزیون یا حتی پرداخت شدن هزینه های تلویزیونشان به هر قیمتی است !
اینکه امروز می بینیم مصطفی صابر از شعار میرحسین یا حسین یا هر زهرماری زیر جولکی دفاع می کند برای من چیز عجیبی نیست! کسانی که فقط به مقام و موقعیت در یک جمع محدود فرقه ای دست به هر شناعتی می زنند فردا هر کاری می کنند! اخلاقیات خرده بورژوازی تا ریشه در استخوان اعضای این حزب رسوخ کرده است. اسم اومانیسم را می برند اما کمترین بهره ای از ان نبرده اند. جدا از این در مقاله مورد اشاره صابر به نظرم شعار کثیف و فاشیستی نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران رنگ زده می شود. صابر که استاد مغطله و چرند بافی است می گوید این شعار بودی ضدیت با اسلام سیاسی را می دهد این را مقایسه کنید با سفسطه ملی اسلامیونی که سال 56 و 57 شعار الله اکبر را ضد امریکایی و ضد شاه می دانستند. این که یک نفر شعاری را بدهد یا صد هزار نفر چیزی از ماهیت و دورنمای شعار کم نمی کند. این شعار یک شعار فاشیستی کثیف و نفرت انگیز است. از یک نفرت کور سرچشمه می گیرد هدفش نه اسلامی سیاسی بلکه باد زدن ناسیونالیسم و فاشیسم کثیف ایرانی است. اما مصطفی صابر با زدن این حرف چه هدفی دارد؟می خواهد به زبان مردم حرف بزند؟نمی خواهد از چشم مردم بیفتد؟ می خواهد نه سیخ بسوزد نه کباب؟این صفت کثیف بیشتر متعلق به قشر توده ای هاست. به اعتقادات مردم توهین نشود اصلا ریشه دو خردادیش حال بهم زن است.اما این یک مشت از خروار سیاست های روز این جمع است! من شدیدا مخالفم با بکار بردن واژه هایی جون اشتباه یا افتضاخ با اسکاندال در رابطه با رهبری حزب کمونیست کارگری! رفقا اینها اشتباه نیست! این از طرفی محصول نادانی و نا اگاهی است اگر کمی ارفاق کنیم و از طرفی چشم بستن به راست و بوسیدن و کنار گذاشتن کمونیسم و جنبش کارگری !
اما من شخصا اینده ای برای این جزیان متصور نیستم. خانه نشین شدن اکثریت اعضای یک حزب بی افق پر رنگترین گزینه است.اگر امیدی هم به راست جهانی داشته باشند خودتان را جای راست جهانی بگذارید ایا سرنوشت سیاسی یک کشور همه در منطقه خاورمیانه را دست مصطفی صابر و حمید تقوایی می دهید؟ راستش این بیشتر شبیه به یک جوک خنده دار است تا درصدی از یک پیش فرض سیاسی !